مقصود فراستخواه در گفتوگو با ایکنا پاسخ داد
اخلاق، رکن اساسی جامعه است و این رکن زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که این جامعه با عنوان اسلامی خود را معرفی کرده باشد، در این صورت اخلاق باید برای آن یک اصل مهم و بلامنازع باشد. چراکه پیامبر رحمت، حضرت محمد(ص) هدف غایی خود از بعثت را «مکارم اخلاق» عنوان کردند نه چیز دیگر؛ بنابراین اخلاقی بودن جامعه باید از اهم موضوعات یک جامعه اسلامی باشد و باید همه افراد تمام کوشش خود را به کار گیرند تا ابتدا اخلاق و سپس مکارم اخلاق در جامعه ایجاد شود.
ایکنا به مناسبت ایام ولادت نبی رحمت و اخلاق، حضرت محمد مصطفی(ص) به موضوع اخلاق نبوی پرداخته و به سراغ مقصود فراستخواه، پژوهشگر اجتماعی و دینی و استاد تمام مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی رفته و با او در این باره گفتوگو کرده است.
فراستخواه از دغدغهمندان حوزه اخلاق و ارادتمندان خالص پیامبر(ص) است که تألیفات متعددی در زمینههای قرآنی، دینی، علوم اجتماعی و… دارد که از جمله آثار او میتوان به کتابهای «زبان قرآن»، «تدبری در آیات قرآنی»، «دین و جامعه»، «اخلاق در ایران؛ بین زمین و آسمان» اشاره کرد. در ادامه مشروح قسمت اول این گفتوگو را میخوانیم و میبینیم:
ایکنا – حضرت محمد(ص) علت مبعوث شدن خود را «مکارم اخلاقی» عنوان کردهاند، لطفاً در رابطه با اخلاق نبوی توضیحاتی بفرمایید.
همه ما میدانیم که پیامبر(ص) فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» یعنی من برای کمال فضیلتها و بزرگمنشی اخلاقی مبعوث شدم. در علم اخلاق «مکارم» را «فضیلت» میگوییم. این نکته بسیار مهمی است که یک پیامبر به طور خیلی صریح، مهمترین غایت و هدف نهایی بعثت و رسالت خود را کمک کردن برای شکوفایی و ظهور تجلیات اخلاقی در جامعه بشری اعلام میکند.
موضوعات دیگری برای توضیح این مهم وجود دارد؛ در قرآن گفته میشود «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ همه انبیاء برای برپایی یک جامعه عادلانه آمدند. جامعهای که همه حقوق برابر داشته باشند؛ برابریهای مختلف اجتماعی از نظر حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، فکری و… تا همه بتوانند از بختهای زندگی برخوردار شوند و تحقق این حقوق به معنای «قسط» است.
جالب است که وقتی این دو موضوع را در کنار هم قرار دهیم و به صورت طبیعی و سیستماتیک نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که شکوفایی اخلاقی انسانها در یک «جامعه عادلانه» رخ میدهد. ایجاد انسانهای اخلاقی و شکوفایی اخلاقی انسانها در خلأ رخ نمیدهد؛ باید بستر و زمینه اجتماعی باشد تا انسانها شرایط اولیه زندگی عادلانه را تجربه کنند در این صورت است که نیازهای متعالی اخلاقی انسانها ظهور مییابد و احساس نیاز برای اخلاقی زیستن بیشتر میشود. این موضوع حالت خطی ندارد بلکه دوّار است؛ یعنی جامعه عادلانه به شکوفایی اخلاقی کمک میکند و شکوفایی اخلاقی پشتوانهای برای جامعه عادلانه است.
در جمله «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» نکته ظریف تاریخی در جوامع وجود دارد از این حیث که زمینههایی برای اخلاق در نهاد بشر وجود داشته و دارد که شوق به اخلاقی بودن، میل به کمال و خیر عمومی است.
پیامبر(ص) در این جمله نمیفرمایند که من با خودم اخلاق آوردهام؛ یعنی از نقطه صفر شروع نمیکنند بلکه قبول میکنند که در جامعه عقلا، حکما و مربیان و معلمان اخلاقی وجود داشته و دارند و در فرهنگ، حافظه اخلاقی وجود دارد؛ پیامبر(ص) رسالت خود را کمک به اخلاق، شکوفایی این اخلاقیات و تکمیل آنها میداند تا ارزش افزوده بیشتری برای اخلاق بشر ایجاد کند و میخواهند جای گامهای بیشتری برای اخلاقی بودن انسان ایجاد کنند.
حس اخلاقی و غمخواری انسان نشاندهنده شوق به اخلاق است. وقتی فردی به فکر گرسنگی انسانها و مردمان گرفتار است، نشان دهنده حس اخلاق اوست. کلام پیامبر(ص) نشان میدهد که حس اخلاقی در نهاد بشر وجود دارد و اخلاق در تاریخ بشر و اجتماع امری همیشگی است زیرا هر جامعهای زمینهها، جایگاهها و داستانهای اخلاقی دارد. اگر به سراسر جهان مراجعه کنیم این زمینهها را مشاهده میکنیم و اخلاق یک امر عام جهانشمول است؛ چراکه همهجا راستی و درستکاری خوب است.
با توجه به نکاتی که در رابطه با قرآن بیان شد برای اخلاق زمینههای نهادی و اجتماعی لازم است؛ نمیتوان بدون در نظر گرفتن شرایط مناسب زیست اجتماعی، انتظار اخلاقی بودن از انسانها داشته باشیم بلکه ابتدا باید مدیریت، ساختار و نظامهای حقوقی خوب و عادلانه داشته باشیم تا عدالت برپا شود. عدالت میتواند به اخلاقی بودن انسانها کمک کند.
ایکنا – با توجه به اینکه ما در جامعه اسلامی زندگی میکنیم و دغدغه دین اسلام و پیامبر(ص) اخلاق بوده است؛ وضعیت اخلاق را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
متأسفانه در رابطه با این موضوع شواهد نگران کنندهای وجود دارد؛ این مشکل از کف جامعه نیست بلکه سیستم و ساختار دچار مشکل است زیرا سیستم و ساختار، اخلاقی رفتار نمیکند به قول شاعر «چو از باغ رعیت ملک خورد سیبی/ ببرند غلامان او درخت از بیخ» اخلاقی بودن باید از سیستمهای اجتماعی شروع شود و حکمرانی و مدیریت اخلاقی وجود داشته باشد. باید ساختارهایی وجود داشته باشد تا همه بتوانند حق و حقوق خود را دنبال کنند و حقوق آنها تأمین شود. مثلاً در سرزمین ما فرهنگها، زبانها، اقوام و سبک زندگیهای مختلفی وجود دارد؛ عدالت زمانی محقق میشود که همه این افراد بتوانند در این جامعه احساس برابری کنند و بدانند که حقوق آنها رعایت میشود؛ این موضوع کمک میکند تا حس اخلاقی افراد شکوفا شود.
در جامعه ما مشکلاتی وجود دارد؛ ما از مبانی اخلاقمحوری که در نبوت پیامبر(ص) وجود داشته فاصله گرفتهایم و مسئولیت این اتفاق بیشتر متوجه سیستمهای مدیریتی ماست. وقتی این مشکلات در جامعه انباشته شود، حس و شوق اخلاقی را از مردم میگیرد و در نتیجه اخلاق در کل جامعه کمرنگ میشود. در همه دنیا دروغگویی یک رذیلت اخلاقی و راستگویی یک فضیلت اخلاقی است؛ پیامبر(ص) آمده است تا کمک کند راستگویی را به سر حد اعلا برساند تا آن شکوفا شود ولی اگر سیستمها در رسانههای رسمی و تبلیغات خود و به صورت سیستماتیک دروغ بگویند نوعی ترویج امر غیراخلاقی است.
برای مثال اگر بنده دروغ بگویم مشکل شخصی من است؛ حتی اگر مدیری باشم که دروغ میگویم باز هم مشکل شخصی من است اما وقتی که به طور سیستماتیک انسانها را به سمت دروغگویی سوق دهیم؛ نشان دهنده غیراخلاقی بودن سیستم است. وقتی که سیستم غیراخلاقی باشد، پیدا کردن شهروندان اخلاقی سخت میشود؛ زیرا زمینهای برای بازی اخلاقی شهروندان وجود ندارد و آنها بازی غیراخلاقی را شروع میکنند. اکنون با ارزشهای اخلاقی که در قرآن مطرح است و در پیامبر(ص) وجود داشته فاصله داریم. در رابطه با پیامبر(ص) در کتابها گفته شده است «کانَ خُلقُهُ القُرآن» یعنی خلق پیامبر(ص) مانند قرآن بود.
اخلاق از کلمه خلق و خلاقیت میآید؛ وقتی گفته میشود که فردی اخلاق دارد یعنی یک نوع خلاقیت، عاملیت و مراقبتی برای خود به کار گرفته است. خلاقیت فکری و روحی کمک میکند تا فضیلتهای اخلاقی مانند راستگویی، درستکاری، غمخواری، مهربانی، خشونت پرهیزی، رعایت حقوق مخالفان و… در فرد تقویت شود و این موضوع از گفتوگوی انتقادی با خود ناشی میشود.
وجدان و بیداری اخلاقی نتیجه وضع وجودی (This position) است و کسی که اخلاقی نیست فاقد مراقبت و وضع وجودی است زیرا خود را رها کرده است و هرچه میخواهد میگوید و رفتار میکند. چنین فردی اخلاقی نیست زیرا در وضع وجودی او مراقبت، حس توجه و حساسیت اخلاقی وجود ندارد.
امانوئل کانت، فیلسوف اخلاق بیان میکند که در ذهن و ساختار روحی انسان ظرفیت و شوقی است که میتواند برخلاف جبرهای طبیعت حرکت کند. ما در طبیعت جبرهای علی و معلولی داریم؛ مثلاً گفته میشود اگر «الف» باشد آنگاه «ب» حتماً خواهد بود اما کانت میگوید وقتی این موضوع نوبت به انسان میرسد در روح و روان انسان شوق و اراده آزادی وجود دارد که غدد درونی فرد ترشح میکند که خشمگین شود اما جلوی خشم خود را میگیرد و این رفتار یک نوع اراده آزاد است یعنی انسان میتواند برخلاف جبرهای طبیعی رفتار کند. گاهی شرایط ایجاب میکند که فرد دروغ بگوید اما دروغ نمیگوید زیرا استدلال و وجدان اخلاقی دارد. انسان خلاقیت و وضعیت وجودی دارد که با خود درباره رفتار خود گفتوگوی انتقادی میکند و خود را میسنجد و سپس عمل میکند.
این موضوع برای این بیان شد که ما اخلاق نبوی را یک امر ایستا میدانیم؛ مثلاً میگوییم که سقراط، بودا، مسیح(ع)، محمد(ص) انسانهای اخلاقی بودند و فکر میکنیم که یک موهبتی بوده که آنها اخلاقی بودند و اینگونه رفتار میکردند. اشتباه جایی است که این موضوع را استاتیک میبینیم؛ یعنی یک موهبت آمادهای تلقی میکنیم که در پیامبران وجود داشته در حالی که وقتی از منظر دینی، علمی و فلسفی تحقیق میکنیم درمییابیم که اخلاق یک امر داینامیک است.
اگر فردی انسان اخلاقی است به این معنا نیست که از ابتدا بنا به موهبتی انسان اخلاقی به دنیا آمده بلکه افراد یک پویش وجودی دارند و اگر فردی اخلاقیتر است پویش، کوشش و تقلای درونی میل اخلاقی در او بیشتر است. انسان اخلاقی کوشش و تقلای بیشتری میکند تا اخلاقی باشد و حقوق دیگران را بیشتر رعایت کند و مهربانی بیشتری داشته باشد. متأسفانه به فرایند اخلاق دقت نکردیم و به آن تنشی که در اخلاقی بودن وجود دارد بیتوجه بودیم.
پیامبر(ص) فرزندی داشتند که فوت کردند و مقارن با فوت فرزند پیامبر کسوفی اتفاق افتاد و همه مؤمنین گفتند که خورشید در عزای فرزند پیامبر(ص)، گرفته است و این نشان دهنده مقام پیامبر(ص) است که حتی کائنات هم در غم و اندوه فرزند پیامبر(ص) کسوف کردهاند.
وقتی این خبر به گوش پیامبر(ص) رسید، در ملأعام فرمودند که «ان الشمس و القمر آیتان من آیات الله لایکسفان لموت احد» یعنی خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای پروردگار هستند که برای مرگ کسی کسوف نمیکنند؛ علتهای طبیعی وجود دارد که این اتفاق میافتد. این مثال برای این بود که برای یک رهبر محبوب که مردم به او اعتقاد دارند و از روی صداقت در مرگ فرزند او میگویند که طبیعت هم به عزا و سوگ خاندان پیامبر(ص) نشسته است؛ این سخن بسیار سخت است و در مقابل این موضوع اینگونه سخن گفتن شجاعت و شهامت اخلاقی میخواهد.
پیامبر میتوانست اینگونه بیان کند که اگر مردم چنین میگویند خوب است و ایمان آنها بدین وسیله بیشتر میشود و انواع توجیهات در این موقعیت وجود دارد اما پیامبر(ص) تقلا و کوشش بسیاری داشت که به این نتیجه رسید که من نباید مردم را فریب دهم چراکه من وسیله فریب، تحمیق و استحمار مردم و ایجاد جهالت بر جامعه نیستم. حکومت کردن به کمک جهالت مردم بر من ننگ است؛ اینکه براساس نادانیها و جهالتها پیامبر محبوبی شوم ارزشی ندارد.
ایکنا – پیامبر جاهلان بودن ارزشی ندارد.
دقیقاً همینطور است؛ پیغمبر جاهلان بودن چه فایدهای دارد؟ مدیریت در سیستم ناعادلانه چه فایدهای دارد؟ مدیری که براساس سکوت، مدیریت کند؛ یعنی سکوت سازمانی، چه فایدهای دارد؟ اینکه مردم نتوانند حرف بزنند تا فرد بهتر مدیریت کند این چه فایدهای دارد؟
روایتی وجود دارد مبنی بر اینکه «أتَى النَّبيَّ(ص)رجُلٌ يُكَلِّمُهُ فأرعَدَ، فقالَ: هَوِّنْ علَيكَ فلَستُ بمَلِكٍ، إنّما أنا ابنُ امرأةٍ تأكُلُ القَديدَ» به معنای اینکه فردی آمده تا با پیامبر(ص) صحبت کند و به دلیل هیبت و شخصیت پیغمبر(ص) میلرزد؛ پیامبر(ص) با تبسمی به او میفرمایند که بر خودت آسان بگیر و راحت باش، من پادشاه نیستم؛ من فرزند زنی هستم که سادهترین غذاهای جامعه را میخورد.
ما گمان میکنیم که این موضوع برای پیامبر(ص) خیلی عادی بود و عادت داشتند که فردی در مقابل او حضور پیدا کند و بلرزد درحالی که ایشان میگویند «راحت باش» در صورتی که در این موضوع تنش وجود دارد و پیغمبر(ص) با خود گفتوگو میکند و تقلا و کوششی دارد؛ اخلاق از همین کوشش و تنش به وجود میآید.
اگر پرسیده شود که پیامبر(ص) از کجا نیرو میگرفتند پاسخ این است که از کائنات و سرچشمه هستی؛ آنچه که ما میگوییم خدا کمک میکند، همین است یعنی پیغمبر(ص) از شعور کائناتی و سرچشمه هستی مدد میگیرد. طبق منطق قرآن که میفرماید «ونَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» این موضوع مختص به پیامبر(ص) نیست، درست است که برای پیامبر(ص) این امدادها به شکل بسیار برجسته ظاهر میشود و کمکهای بسیاری میتواند از این هستی بگیرد اما برای همه امکان اخلاقی بودن وجود دارد.
بخت اخلاقی بودن را باید برای خودمان ایجاد کنیم؛ هرچند که گاهی سیستمها شانس اخلاقی ماندن را از جامعه میگیرند. اگر شما در سیستمی باشید که مردم به نیازهای اولیه خود نرسند و نیازهای مادی آنها تأمین نشود، نابرابری و فقر وجود داشته باشد؛ چطور انتظار دارید که مردم در کنار هم با محبت زندگی کنند؟ خیلی سخت است؛ در واقع بخت اخلاقی از مردم سلب شده است.
روایت است که سلمان فارسی نسبت به پیامبر(ص) از روی محبت اظهار ارادت و ستایش میکند و پیامبر(ص) به او میفرمایند که «يَا سَلْمَانُ لاَ تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ اَلْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اَللَّهِ» یعنی ایسلمان با من رفتاری نکن که با پادشاهان میکنند؛ من بندهای از بندگان خدا هستم.» این موضوع نشان دهنده اخلاق نبوی است.
اخلاق نبوی، اخلاق فروتنی، فروافتادگی، دردآشنایی، مهربانی و رحمت است. پیامبر(ص) «رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» است یعنی برای همه گروههای اجتماعی مهربان است و به شرط عقیده، جنسیت و قومیت خاص مهربانی نمیکند بلکه برای همه به صورت وسیع مهربانی دارد. باید از علیابنابیطالب(ع) هم در این رابطه جملهای بیان کرد؛ نه به این دلیل که ما شیعه هستیم بلکه به این دلیل که امام علی(ع) از کودکی با پیامبر(ع) بزرگ شدهاند و به تعبیر خود ایشان از ابتدا شمیم وحی را استشمام میکردند و با پیغمبر(ع) همیشه همراه بودهاند.
حضرت علی(ع) در خطبه 160 نهجالبلاغه تعبیری در رابطه با پیامبر(ص) دارند که میفرمایند «يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ» یعنی با دست خود کفشهای خود را میدوختند، لباس خود را با دستان خود وصله میزدند و بر الاغ بدون زین سوار میشدند و یک نفر را هم در پشت خود سوار میکردند.
حال کمی بیندیشیم که ایشان پیامبر و مدیر جامعه هستند و در بین مردم حضور دارند و بر سادهترین مرکب آن روزگار بدون زین سوار میشدند و یک نفر را هم بر پشت خود سوار میکردند؛ این موضوع نتیجه تلاش و کوشش ایشان بوده است و درسی که از این موضوع میگیریم این است که باید اندیشید که ما چقدر زیبنده چنین پیغمبری(ص) هستیم؟ ببخشید؛ شاید تعبیر من خوب نباشد، اما میگویم که پیغمبر(ص) هم باید یک ملت خوبی داشته باشد؛ واقعاً خوشا پیغمبری که امت فرزانه، عقلانی و موفق داشته باشد.
توجه کنید که مسیح(ع) نیز پیامبر بوده و وقتی که شما به یکی از کشورهای تاحدی موفق سفر میکنید؛ منظور پیشرفت توسعه صنعتی و اقتصادی نیست؛ ولی وقتی به کوچه و خیابان آنها هم میروید شاهد رعایت حقوق همدیگر، رفتار و احترام متقابل هستید و در مجموع این شواهد در این جوامع بسیار زیاد است؛ البته که در آنجا هم مشکلات زیادی وجود دارد اما وقتی میگویند ما مسیحی هستیم، نوعی ابهت و شکوه برای حضرت مسیح(ع) ایجاد میشود در حالی که ما برای پیامبر اسلام(ع) ویژگیها و فضیلتهای فوقالعاده و باشکوهی شاهد هستیم اما آیا بنده به عنوان مقصود فراستخواه که ادعا میکنم که امت این پیغمبر هستم و از او پیروی میکنم؛ آیا زیبنده و زینتبخش پیامبر(ص) هستم؟
به نظر من جامعه ما پیغمبر پسند نیست؛ سیستمهای ما پیغمبر پسند نیست. اگر پیامبر(ص) اکنون مبعوث شده بودند، روشهای دموکراتیک را انتخاب و به عرف عقلایی دنیا توجه میکردند. پیامبر(ص) هیچ وقت برای کسی که متفاوت فکر کند، محدودیت ایجاد نمیکنند. من به عنوان یک محقق کوچک و فردی که تعلقی به این تاریخ و فرهنگ دینی اسلام دارم این موضوعات را عرض میکنم و به عنوان پژوهشگر شواهد زیادی در تاریخ مشاهده میکنم که اگر پیغمبر اکنون مبعوث شده بودند، همانطور که در همانزمان بیعت، شورا و مشورت وجود داشت، اکنون نیز به همین صورت عمل میکردند.
صریحاً در آیات قرآن وجود دارد که پیامبر(ص) مشورت میکند و حتی برخلاف نظر خود نظری مطرح میشد آن نظر را میپذیرفت و در قرآن بیان میشود که «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ» اینگونه فکر نکن که همه چیز باید در دست تو باشد؛ توکل کن و با مردم مشورت کن و با آنها مهربان باش و به دنبال بقیه موضوعات نباش که اگر با این افراد مشورت کنم چه میشود؛ تو خدا نیستی باید به خداوند توکل کرد زیرا خداوند انسان را آفریده است و میداند که چطور این عالم را شکل داده است.
روایت است که پیامبر(ص) در حال نماز خواندن بودند که مردم متوجه میشوند که پیامبر(ص) ناگهان به طور غیرمتعارف سرعت رکعات را تند کردند و سریع به رکوع و سجود میروند؛ وقتی که نماز تمام میشود برمیگردند با ناراحتی میگویند «أمَا سَمِعتُم صُراخَ الصَّبِيِ؟» آیا نمیشنوید که بچه گریه میکند؟ توجه کنید که پیامبر(ص) وقتی متوجه میشوند کودکی در حال گریه کردن است؛ نماز واجبی که به جماعت برگزار میشود را به سرعت تمام میکنند تا کودک را آرام کنند.
ما در تعلیمات خود داریم که اگر کسی آمده قرض خود را بگیرد و فرد در حال نماز خواندن باشد باید نماز خود را قطع کند و قرض را ادا کند یعنی ابتدا باید حقالناس را ادا سپس پرستش حق را کرد. حقالناس اساس اخلاق است. در مکاتب اخلاقی مکتبی با عنوان اخلاق مبتنی بر حقوق داریم؛ اخلاقی که میگوید اخلاق به معنای لبخند دمدری و تعارفات نیست بلکه حق و حقوق دارد.
پیامبر(ص) در آخر عمر وقتی بیمار میشوند میگویند که زیر بغل ایشان را بگیرند تا به مسجد بروند و با مردم صحبت کنند؛ ایشان در مسجد بر عصای خود تکیه کرده و به سختی صحبت میکنند و مدام میگویند که «ای مردم از من دادخواهی کنید و هر چه حقوقی بر گردن من دارید بیان کنید.» در آنجا یک نفر بیان میکند که شما بر مرکب خود سوار شده بودید و میخواستید که عصا خود را به سمت مرکب هدایت کنید که بر من برخورد کرد؛ پیامبر(ص) همانجا عصا را به آن فرد میدهد و میگوید با این عصا تو هم بر من بزن؛ بعد مشخص میشود که این کار ترفندی بوده که این فرد میخواسته به حضرت ابراز محبت کند. یا یک نفر از میان جمعیت بلند میشود و میگوید یا رسولالله به من وعده کمک هزینه ازدواج داده بودید و من هنوز آن را دریافت نکردم؛ پیامبر(ص) به فضل دستور میدهند که سریع کمک هزینه ازدواج این جوان را بدهند.
توجه کنید که پیامبر(ص) کسی است که حتی در آخر عمر خود هم به عنوان مسئول جامعه به فکر حقوق مردم و جامعه به گردن خود است و این نشان دهنده اخلاق پیامبر(ص) بود. این اخلاق برای ما موضوع زینتی نیست که به صورت مناسکگرایانه به این اخلاق نگاه کنیم و فقط سرودی بخوانیم، مداحی کنیم و شعر بسراییم؛ مهم این است که ببینیم ما چقدر پیغمبر پسندیم؟
اگر ادعا داریم که نسبتی با پیامبر(ص) داریم و مخصوصاً اگر ادعای ما این است که مدیریت جامعه را هم میخواهیم براساس توصیههای ایشان تطبیق دهیم، متوجه شویم که چه فاصلهای با اخلاق پیامبر(ص) داریم. این خشونتی که در بین ما وجود دارد، این دیگر آزاریها، نفهمیدن و ندیدن دیگران، بیتوجهی به دیدگاههای متفاوت و مخالف با خودمان، هیچ نسبتی با پیامبر(ص) ندارد.
پیامبر(ص) در پایان عمر خود بیان میکنند که «لاَ تَتَّخِذُوا قَبْرِي قِبْلَةً» یعنی سفارش میکنند که از قبر من برای خود قبله درست نکنید و آرامگاه من برای شما تبدیل به قبله نشود. این یک فردی است که در کل زندگی خود رعایت حقوق، توجه به دیگران، مهربانی و رحمت عام داشته است.
اگر بخواهیم براساس این خلقیات پیامبر(ص) خود را بسنجیم واقعاً باید تحولات ساختاری و تحول در شیوههای مدیریت ایجاد کنیم. چون سیستم مهم است؛ بر مدیریت تأکید دارم؛ وگرنه همه افراد جامعه باید تحولاتی را در نحوه برخورد با همسر، فرزند، همسایه، شهروندان، طبیعت و… ایجاد کنند و حقوق آنها را رعایت کنیم اما چون اصل با سیستمها و ساختارها است مدام بر سیستم تأکید دارم؛ وگرنه همه ما مسئولیت داریم.
این یک چرخه است؛ هرچه در جامعه کنشهای اخلاقی توسعه پیدا کند میتواند سیستم را بهبود بخشد و هرچه در سیستم جایپاهای اخلاقی مانند حق و حقوق، قوانین عادلانه بیشتر شود، میتواند شرایط و زمینههای شکوفایی اخلاقی را در جامعه به وجود بیاورد.
پایان بخش نخست
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام
The post آیا جامعه پیغمبر پسندی داریم + فیلم Originally appeared on iqna.ir